بررسی علل ارتکاب جرم


حلول ماه مبارک رمضان بر همگان مبارک باد بررسی علل ارتکاب جرم 
مقدمه 
از دیرباز انسان برایش این سئوال مطرح بوده که دارای چه ماهیت و سرشتی است 
این سرشت تحت تاثیر چه عواملی قرار می گیرد؟ همواره این مطلب برای انسان سئوال انگیز است که چرا یکی چون هابیل پاک و مقدس شده و یکی چون قابیل خون ریز و جنایتکار می شود . در طول تاریخ نظریات زیادی درموردسرشت آدمی وعوامل تغییر دهنده آن داده شده است  بسیاری سرشت وفطرت آدمی راچیزی دانسته اند که به هیچ وجه قابل تغییر نیست. به نظر اینان هرفرد همان گونه که متولد شده است زندگی می کند. یعنی انسان چگونه زیستن را با خود به دنیا آورده است. 

در مقابل عده ای انسان را همچون مومی دانسته اند که هیچ شکلی ندارد و این زمان و محیط است که اورا شکل می دهد. 
اعتقاد بسیاری از جرم شناسان موید این مطلب است که «ژنتیک می تواند در جرم نقش داشته باشد ولی تنها یکی از علتهای جرم و اغلب عامل کوچکی به شمار می آید زیرا محیط عامل تعیین کننده و علت اصلی رفتار جنایی است. 
و جرم می تواند علتهای مختلفی داشته باشند که ما دراین کتاب می خواهیم به همه عواملی بپردازیم که هرکدام به نحوی ازانحاء در ارتکاب جرم مؤثر است. ابتدا چند اصطلاح جرم شناسی را توضیح می دهیم و سپس به معرفی عوامل و چگونگی تاثیر پذیری آن می پردازیم. 
اصول جرم شناسی  
 1- علت: 
به پدیده ای که پدیده دیگر ازآن ایجاد می شود علت می گویند. وپدیده ایجاد شده رامعلول می نامند درجرم شناسی علت چیزی است که مستقیماً در بروز جرم نقش دارد و مستقیماً موجب بروز جرم می شود علت آفریننده جرم است درواقع اگر چند عامل با هم جمع شده و جرمی را پدید آورند مجموع آن را علت می گویند. (مانند: بی سوادی، شرایط نامساعد خانوادگی، وضع بد اقتصادی، بی ایمانی و بی اعتقادی و… وقتی باهم جمع شوند.) 
  
  
2- انگیزه: 
آنچه درآخرین لحظات مقاومت فرد را درهم می شکند و محرکی قوی برای دست زدن انسان به ارتکاب جرم می باشد. انگیزه پدیده فردی است که ممکن است جنبه روانی یا جسمانی داشته باشد ( مانند: اختلالهای کروموزومی یا وجود نقص عضو)تفاوت آن با عامل آنست که عامل اساساً پدیده ای کاملاً خارجی است که برانگیزه که ریشه درونی دارد مقدم است. 
3- شرط: 
 پدیده ای است که زمینه را برای ارتکاب جرایم گوناگون فراهم می کند. این پدیده عوامل تازه ای را ایجاد و عوامل موجود را تقویت می کند.(مثل بحرانهای اقتصادی که بروز جرمهایی مانند : معاملات بازار سیاه را ایجاد می کند و از طرف دیگر موجب می شود افرادی که به علت فقر درآستانه ارتکاب جرم قرار گرفته اند، بالفعل مجرم می شوند و به جرایم علیه اموال – و حتی اشخاص ) دست می زنند. 
تفاوت میان علت و شرط در این است که در علت چندین عامل به تدریج در فردی اثر منفی بگذارد واو رابه ارتکاب جرم سوق دهند. ولی شرط در موقعیتی خاص در یک برهه زمانی نیاز شدید بر او غلبه می کند و زمینه های لازم را برایش فراهم سازد و او را آلوده به جرم کند. 
4- عامل : 
هر وضعیت جسمانی، روانی، یا اجتماعی را گویند که درپیدایش یا افزایش جرم نقش موثر داشته باشد. عامل بوجود آورنده جرم نیست بلکه پرورش دهنده آن است. تاثیر عامل بستگی کامل به افراد دارد. زیرا عاملی در یک فرد ممکن است اثرات فراوانی داشته باشد نسبت به دیگر فاقد قدرت واثر باشد. عوامل را به دو دسته : عوامل جرم زا و عوامل بازدارنده گروهبندی می کنند. 
الف- عامل جرم زا    رایجترین اصطلاح جرم شناسی است. شناخت عوامل جرم زا نسخستین گام در پیدا کردن راه درمان بزهکار و تقلیل بزهکاری و پیشگیری از وقوع بزه از هدفهای اصلی جرم شناسی است. عوامل جرم زا عواملی هستند که در ارتکاب جرم نقش تعیین کننده دارند. البته باید تاکید کرد که یک عامل به تنهایی ممکن است در وقوع جرم نقش چندانی نداشته باشد بلکه جرم در اثر برخورد با عوامل دیگر به وقوع بپیوندد. عوامل جرم زا خود به بخش داخلی و خارجی تقسیم می شوند. 
عوامل زیر ممکن است به نحوی در وقوع جرم تاثیر بگذارد. 
1- عوامل فردی یا بیولوژیک 
جنس، سن ، قیافه، عدم تقارن درجمجمه، قیافه، زشتی، زیبایی، نقش خلقت، نوع خون، وضع فراج، ضعف، قدرت، سوابق بیماری، وضع ترشح غدد، کروموزم های اضافی و عامل ژنتیک 
2- عوامل روانی 
شامل ترس، بدبینی، خودپسنی، خودخواهی، مهرطلبی غیرعادی، زودرنجی، نفرت، کینه، قاطعیت، پرخاشگری کم هوشی، خیال پروری، زودباوری، حسادت، ضعف اراده، بی تفاوتی عاطفی، احساس گناه و اضطراب و اختلالات شخصیت و .... 
3- عامل محیطی 
شامل وضع آب و هوا، فصول، شب وروز، منطقه جغرافیایی، شهر، قریه، سرما و گرما، رطوبت، خشکسالی و ... که ابتدا تاثیر مستقیم بر شخصیت می گذارد و سپس در مرحله بعدی زمینه ساز جرم و جنایت می باشد. 
4- عوامل اجتماعی 
که بیشتر به موضوع ما مربوط می شود شامل خانواده نابسامان ناسازگاری والدین، طلاق، سوء رفتار نامادری ، یتیمی، کم محبتی، سابقه تبهکاری والدین یا اجداد، عدم رضایت شغلی، تجرد، بی کاری، نوع شغل ثروت، فقر، مشکلات تربیتی، معاشران فاسد و .... می باشد. 
ب- عوامل بازدارنده  برخی از افراد با وجود نزدیکی و برخورد با عوامل جرم زا تحت تاثیر عقاید مذهبی اصول اخلاقی، وضع جسمی وروانی و موقعیت اجتماعی ، مرتکب جرم نمی شوند. تفاوتهای جسمی و روانی افراد موجب تفاوت واکنش های آنها در برابر فشار محرک های خارجی می باشد. 
مهمترین این واکنش های در برابر فشارها عبارتند از: حمله، عقب نشینی، مصالحه. 
1-  حمله(تهاجم) :دراین نوع دفاع شخص سعی دارد با فعالیت های بیشتر موانعی که برسر راه ارضای نیازهای مادی و معنوی او هست را از میان بردارد. اگر حمله با موفقیت تمام نشود احساس ناراحتی تقویت شده و حالت حمله ممکن است به خصومت و کینه و نفرت تبدیل شود. 
2- عقب نشینی(فرار، ترس) : نوع دوم واکنش است در مقابل فشار و به جای حمله از محرکهای ناگهانی دوری می کند. تمایل او به عقب نشینی با پدیده هایی مثل ترس افزایش می یابد. اگر این واکنش با حس وظیفه شخصی مخالف باشد فرد در خود احساس گناه می کند که این خود محرکی برای تشویق وتحقیر شخصی باشد. 
3- مصالحه : اگر فرد نتواند بر مشکلات و خواسته های درونی خود با حمله یا عقب نشینی فائق بیاید به صورت مصالحه یا پذیرش هدفی  به جای هدف قبلی یا کم کردن توقعات و آرزوها در برابر عوامل جرم زا مقاومت کند. 
  
طبقه بندی بعضی عوامل 
الف : نقش اراده – اراده در جهت مثبت و خیر وسازندگی اگر وجود داشته باشد عاملی است باز دارنده بعضی ها اراده را ناچیز پنداشته اند. با این وجود اگر قبول کنیم که عمل جنایی باید نتیجه مستقیم و جبری تعدادی از عواملی که ازآنها نام باشد نمی توان مجرم را فقط آلت بی اراده و بازیچه تاثیر عوامل یاد شده تصور کرد بکله این عوامل تحت نفوذ اراده انسانی قرار می گیرد. 
انسان نوعاً دارای اراده وآزادی انتخاب است واین ضعف و قدرت اراده است که موجب شکست یا غلبه قدرت در مقابل عوامل مولد جرم است. جای انکار نیست که محیط شخص را عیاش یا  میگسار بار می آورد. اما نیروی اراده می تواند او را در برابر محرکهای محیطی حفظ کند. 
 ب: دلایل شناسی اراده و نقش آن دربرابر عوامل جرم زا – مجاهدت و سعی در امر تربیت افراد و اهمیتی که عموماً برای تربیت قائل هستند و همچنین تلاش برای اصلاح  خاطی و برگرداندن به اجتماعی که ازآن رانده شده بود. و فلسفه تشریع ومبعث پیامبران از جانب حق جل وعلا برای راهنمایی مردم و تامین سعادت مادی و معنوی ، لزوم امربه معروف و نهی از منکر.... همگی دلالت برشناسایی وجود اراده و اهمیت نقش آن در برابر عوامل جرم زا می باشد. 
فرد در اثرتربیت صحیح ورفتار عاقلانه خود می تواند از تشدید اختلالات عضوی  یا روانی خود دوری کند و تا حد وسیعی می تواند محیط زندگی و مخصوصا اطرافیان خود را برگزیند. او می تواند تسلیم هوای نفس شده و به هر طریق و آسانی برای ارضاء غرائز فاسد خود اقدام کند یا به عکس می تواند پیروز بر هواهای نفسانی خود شده. 
  
  
  
  
فصل دوم 
  
  
تاثیروراثت و جرم در بزهکاری 
  
تاثیر وراثت و جرم در بزهکاری 
بسیاری عقیده دارند که جرم تحت تاثیر زندگی فرد شکل نمی گیرد بلکه فرد مجرم متولد می شود. ((لمبرزو)) ابتدا معتقد بود که جرم و جنایت ارثی است اما به تدریج به این نتیجه رسید که مجرمان دارای ویژگیهایی هستند که در برخی از افراد غیرمجرم نیز وجود دارد بدین ترتیب وراثت غیرمستقیم را مطرح کرد. 
درحال حاضرهیچ پژوهشگری وجود«ژن جرم زا» یعنی ژن متمایز کننده فرد مجرم از غیرمجرم را نمی پذیرد. نظریه پردازان معاصر از مفهوم یک ژن واحد فاصله گرفته و عوامل ژنتیکی را به طور کلی در تبیین جرم موضوع بررسیهای خود قرار دادند. 
برخی خصوصیات و ویژگیهای فردی فرد را به تبهکاری و جرم سوق می دهد این خصوصیت مربوط به شخص مجرم است. قمستی از این صفات که جزء سجایای فردی محسوب می شود . عبارتند از: وراثت، عوامل ذاتی غیرارثی و اختلال روانی. 
وراثت: 
 Genetique  یا وراثت علمی است مستقل و مهم که از ماهیت مادی عوامل به وجود آورنده صفات و خصوصیات حیاتی درموجودات زنده و چگونگی عمل آنها در دورانهای مختلف و حیات موجود و نحوه انتقال خصوصیات نژادی از پدر و مادر به فرزندان و اعقاب آنها و تاثیر عوامل مختلف محیطی و داخلی برروی صفات حیاتی در یک نسل و نسلهای بعد ازآن و علل مادی متنوع و ثبوت انواع و چگونگی تکامل و انقراض موجودات زنده بحث می کند. وراثت یکی از عواملی است که شخصیت افراد را تحت تاثیر خود قرار می دهد و مورد توجه جرم شناسان نیز واقع شده است. همانطور که انسان از لحاظ مالی و ارث بستگان خود می باشد ممکن است از نظر فردی نیز وارث استعدادها و خصلت های خوب و بد گذشتگان و نیاکان خود که از راه وراثت به او منتقل شد باشد. 
« گریگور مندل» با مطالعات خود به نتایجی دست یافت که براساس آن پایه های علم وراثت را بنا کرد. فرضیه های مندل اگر چه با ظرافت خاصی نتایج آزمایشات او را توجیه می کرد و اهمیت فراوانی داشت و اساس ژنتیک را تشکیل می دهد اما مواردی وجود دارد که از اصول او پیروی نمی کند و انتقال همه صفات را نمی توان با قانون مندل توجیه کرد. اگر با قوانین مندل وجود ژنها را بپذیریم محل آنها را نمی توان تشخیص داد و یا نمی تواند با استفاده از فرضیه های او گفت ژنهای انتقال دهنده صفات ارثی از چه موادی ساخته شده است. 
مندل درباره ساختمان میکروسکوپی و نیز از کروموزمها و ژنها اطلاع دقیقی نداشت، محققین دیگر چون مورگان با شناختی که از رفتار کروموزمها داشت نظراتی چهت تغییر اصول وراثت مندل ارائه داد. 
مورگان و همکارانش به این نتیجه رسیدند که کروموزمها محل انتقال خصوصیات وراثتی هستند و تعداد کروموزمها همیشه زوج بوده و برای یک نوع موجود زنده نیز ثابت است. 
هر کروموزم مرکب از اجزایی است که آن را ژن می نامند. انسان سالم دارای 23 جفت کروموزم است 22 جفت کروموزم اولیه تعیین کننده منش های ارثی به غیراز جنس(نرو ماده) می باشد و او توزم نام دارد و یک جفت دیگر را کروموزم جنسی می گویند . کروموزم جنسی در زنان xx می باشد و در مردان xy  می باشد . 
شکل و تعداد کروموزمها درهر یک از موجودات زنده ثابت است اما در مواردی با تغییراتی که درآن ها داده می شود ممکن است ناهنجاریهایی بروز کند. 
کروموزمهای جنسی خاستگاه رفتار جنایی نیست اما در عوض کروموزم اضافی ممکن است تبهکاری را درپی داشته باشد. 
مبحث اول :  فرضهای مختلف کروموزمهای اضافی 
1- کروموزم اضافی x : گاهی نطفه شامل سه یا بیشتر کروموزم   x  باشد و به صورت xxxیا xxxx باشد. 
دراین صورت جنسیت فرد مونث بوده اما عقیم و ازلحاظ روانی عقب مانده خواهد بود. 
کروموزم اضافی ممکن است در مردان هم پدید آید که در اینصورت کروموزم آنها xxy خواهد بود. که این مردان کوتاهی قد فوق العاده، عقب ماندگی روانی و ضعف از نشانه های این نوع بیماری است و به علت عدم رشد غدد تناسلی فرد عقیم می باشد. 
بررسی ها نشان داده جرم مبتلایان به این نا هنجاری کروموزمی بیشتر جرایم جنسی  ، آدم کشی و دزدی است. 
2- کروموزم اضافی y : گاه ممکن است یک کروموزم x از مادر و دو یا بیشتر کروموزم y از پدر بوده و تعداد کروموزمها 47 یا بیشتر باشد « xyy» 
خصوصیات آنها : میل و آمادگی به ارتکاب جرم ، حرکات عصبی، ناپایداری و بی ثباتی، احساس کمبود عاطفی زود خشمی و عصبانیت ، سوء قصد اموال دیگران ، میل به تجاوزات جنسی؛ سوء قصد علیه اشخاص و .... 
مطالعات نشان داده که اغلب دراثر جنایاتی غیرخشونت بار مثل اتومبیل ، دزدی و اختلاس و گزارشهای نادرست به پلیس دستگیر شده اند. 
و اما آخر: وراثت مسلماً آثار گوناگونی به بزهکاران آینده اعطا می کند همانطور که به نیکان آینده مواریثی را انتقال می دهد اما تبهکاری یک اثر مخصوص نیست. کسی براثر وراثت بیولوژیک جنایتکار حرفه ای نخواهد . خطوط اصلی رفتار و حدودی که منتقل می شود قدرت جرم زائی آنها فقط براثر عکس العمل اطرافیان روی شخص نمایان می شود. 
مبحث دوم – عوامل ذاتی غیرارثی 
عوامل مادرزادی درواقع حدفاصل بین عوامل ارثی و اکتسابی است. این عوامل از زمان انعقاد نطفه تا زمان تولد برروی جنین اثر می گذارد و برروی شخصیت فرد تاثیر غیرقابل انکار دارد. 
الف – عوامل مربوط به دوران حاملگی 
رشد طبیعی جنین در صورتی است که شرایط محیط رحم و عوامل متعدد دیگر در مسیر طبیعی باشد در 9 ماه جنین عوامل متعددی در رشد طبیعی تاثیر نامطلوب می گذارند این عوامل عبارتند از: 
1- سن مادر: از عوامل موثر در وضع عمومی جنین می باشد. پیشرفتهای طبی نشان می دهد که بهترین سن برای زایمان 23 تا 29 سالگی است مادران کمتراز 20  و بیشتر از 35 احتمال دارد بعضی از فرزندانشان دچار عقب ماندگی هوشی و منگولیسم گردند. شاید یکی از دلایل آن عدم رشد کافی دستگاه تولید مثل مادران جوان و آغاز فرسودگی این دستگاه در مادران مسن‌تر باشد. 
2- سوء تغذیه:کمبود کلسیم، فسفر، ویتامین ب، ث، د تغذیه نامناسب در ضمن حاملگی سبب تضعیف جسمانی جنین و درنتیجه نوزاد خواهد شد و بسیاری از بیماریهای کودکی معلول بدی تغذیه مادر است. 
کیفیت و کمیت تغذیه مادر در دوران بارداری تاثیرات مستقیم برروی جنین دارد. 
3- تاثیر داروی شیمیایی و تشعشعات رادیواکتیو: داروهای مصرفی قبل از زایمان تاثیر مزمنی برروی جنین می گذارد. پرتونگاری از مادر زیانبار می باشد 3/1 از کودکانی که بوسیله پرتونگاری از بیماریها تحت نظر بودند دچار عوارض مانند میکروسفالی( کوچکی جمجمه و نتیجه آن حماقت و کند ذهنی مبتلایان است) کوری و یا سایر نقایص عضو می شوند. 
4- تاثیر الکل و مواد مخدر: تاثیر مواد مخدر روی جنین بیشتر از الکل است . در جنین در طی 6 ماه آخر بارداری نسبت به اعتیاد مادر از خود بازتاب نشان می دهد و ضربان قلب او افزایش می یابد جنین مادران معتاد هنگام تولد معتاد بوده و باید در رفع اعتیاد آنها کوشید. 
جنون حاد الکلی نیز دراثر مصرف زیاد مشروبات الکلی و درنتیجه کاهش کل بدن نسبت به الکل پیش می آید. 
5- بیماریهای مادر در دوران بارداری: در بعضی از موارد ابتلاء پدر و مارد به بیماریهای مختلف از قبیل دیفتری ، سرخک، آبله، سرزاک، سیفلیس و حصبه در جسم و روح جنین موثر است. 
6- عوامل روانی: غم ، شادی، هیچان زنان باردار دررشد بعدی جنین اهمیت خاص دارد 
مبحث سوم- عوامل مربوط به زمان ولادت 
استعمال  انبر قابلگی  و داروهای بیهوشی هنگام تولد به منظور عدم احساس درد اگر مقدار آن زیاد باشد ممکن است برروی مغز و اعصاب نوزاد اثر بگذارد. 
هرگاه کودک در اثر بیماریهای جنین زودرس به دنیا بیاید دراین صورت ممکن است دچار ضایعات مغزی شده که این نقیصه در رفتار او اثرات سوئی خواهد داشت. ضربه های وارد شده برجمجمه نوزاد به هنگام تولد نیز درایجاد عقب ماندگی ذهنی کودک حائز اهمیت است. 
  
  
مبحث چهارم:  رویکرد زیست شناختی نسبت به رفتارهای بزهکارانه 
نظریه تیپ  جنایتکاری(بزهکاری) لومبروزو 
از نظر لومبرزو افراد جنایتکار دارای گروهی از ویژگیهای خاصی هستند که شباهت زیادی به انسانهای اولیه چون فک قوی، صورتی خشن ودرعین حال بهره هوشی پایین تر از متوسط دارند و اعتقاد داشت که انواع بزهکاران را می توان با توجه به ویِژگیهای جسمانی آنها شناسایی نمود. این نظریه اساس نظریه جرم شناسی مدرن را تشکیل می دهد. 
جرم شناسان امروزی نظریه لمبرزو را نمی پذیرند ولی به اتفاق آراء به او احترام می گذارند. 
نظریه ساختار جسمانی شلدون 
نظریه جناتیکارانه دیگر که بر اهمیت ظاهر جسمانی تاکید می ورزید بوسیله شلرون مطرح شده است او سعی کرد ارتباط بین رفتارهای جنایتکارانه با ساختار جسمانی یا سوماتوتیپ افراد پیدا کند. او ادعا می کرد ساختار جسمانی فرد ارتباط مستقیمی  با شخصیت و مزاج فرد دارد. او معتقد بود که از میان سه تیپ چاق، لاغر و عضلانی تیپ های شخصیتی عضلانی احتمال بیشتری داردکه وارد فعالیتهای بزهکاری گردند. به نظر او می توان با توجه به میزان عضلانی بودن فرد میزان جنایتکاری یا بزهکاری او را پیش بینی کرد.آنچه از پژوهشهای انجام شده درمورد تیپ جسمانی و رابطه آن با رفتارهای بزهکارانه می توان نتیجه گرفت این است که برای انجام فعالیتهای بزهکارانه یا جناتیکارانه تیپ عضلانی نه لازم است و نه کافی بنابراین روانشناسان باید دلایل و شواهد پژوهش دیگری را برای رفتار بزهکارانه بیابند. شباهت این دو نظریه این است که هردو عامل رفتارهای بزهکارانه را نوعی ژن بزهکاری می دانستند. 
پژوهشهای زیست شناختی در مورد بزهکاری : 
تعداد کمی از روانشناسان اعتقاد دارند که رفتارهای بزهکارانه می توانند با ناهنجاریهای عملکرد مغز مرتبط باشد. با این حال عده ای موافق این عقیده اند که بعضی از جرایم مخصوصاً دسته جرایمی که با خشونت همراه هستند ممکن است مرتبط با عملکرد مغز باشد. 
البته باید متذکر شد که عقب افتادگی روانی در اطفال نقش مستقیم در ارتکاب بزه نداشته است ولی اطفال کم هوش و عقب افتاده دارای شخصیت تلقین پذیر بوده و حرکات غیرعادی غیرارادی داشته و درنتیجه تحت تاثیر عوامل دیگر مرتکب جرم می شوند . عدم بلوغ روانی و عاطفی آنها هنگامی بروز می کند که نسبت به تحریکات جنسی و یا رفتار خشونت آمیز واکنش نشان می دهند. 
ارزیابی پژوهشهای ژنتیک 
با وجود محدودیت های روشهای ژنتیک شواهد بیانگر این است که عوامل ژنتیک به طریقی برمیزان بزهکاری افراد اثر می گذارد. اما آنچه مشخص نیست این است که چگونه این عوامل می تواند بر بزهکاری اثر بگذارند. به گفته ایزدرت غیر ممکن است که ما بگوییم ژن خاصی علت جرم خاصی باشد. 
با این وجود این امکان وجود دارد که فرضاً ویژگیهای رفتار موروثی بخصوصی مانند پرخاشگران را مستقیماً در جرایم شدید سهیم بدانیم. 
بنابراین مناسب ترین دیدگاه آن است که تصور کنیم ممکن است از رفتار کلی بطور ژنتیکی تمایل به انتقال داشته باشد نه اینکه ادعا کنیم ژن خاصی عامل رفتار خاصی می باشد. اگر فردی در معرض مجموعه ای از رفتارهای یک شخص ، اجتماع، یا عوامل فرهنگی قرار گیرد ممکن است این تمایلات ژنتیکی موجب ارتکاب فرد به اعمالی شود که افراد جامعه محل سکونت او رفتارهای او را بزهکارانه تلقی نمایند. 
  
  
  
  
  
  
فصل سوم 
  
  
  
مبحث اول- تبیین روان شناختی و رفتار جنایی 
 مبحث اول- تبیین روان شناختی و رفتار جنایی 
برخی از روانشناسان و روانکاوان براین باورند که بعضی از گونه های شخصیت بیشتر از گونه های دیگر گرایش به تبهکاری و ارتکاب جرم دارند. درواقع آنها تبهکاری پیش از آنکه به ژنهای غیرعادی نسبت دهند به تجربه های ناهنجار دوران کودکی که معلول روابط ناسالم بین فرد و محیط اجتماعی او است می دانند. 
شخصیت انسان از سه فرایند پویا ساخته شده است. نماد، من و من برتر. این سه شیوه هایی هستند که شخصیت، « خود» را نشان می دهد. 
1-          نماد: زیربنای شخصیت است و ماهیت طبیعی و فطری انسان است و نشاندهنده قسمتهای فطری و درونی است. به تعبیر روانشناسان اسلامی بدان « نفس اماره» گفته می شود. نماد آدمی پیرو اصل لذت است فکر نمی کند و فقط می طلبد و عمل می کند و عمل او پی جوئی لذات و کام گیری است . پس نهاد شامل احساسات و تمایلات ناخوداگاه است. 
2-          من: تا حدودی در سطح آگاه عمل می کند. کنترل بلافصل بررفتار انسان دارد. بیشترین تماس را با دنیای واقعی دارد و پیرو اصل واقعیت است. 
3-           من ( من برتر): تقریباً شبیه وجدان است. این فرایند از ارزشها و معیارهای اخلاقی و مفاهیم درستی و نادرستی تشکیل یافته که تقریباهمه آنها از والدین کسب می شود. ممکن است قسمتی ازآنها تحت تاثیر خود شیفتگی و آزاردوستی می باشد. فرامن از انحلال عقده ادیپ  و عقده الکترا در کودک پدید می آید. 
روانشناسان تبهکاری را به مسائل شخصیتی و مساله سازگاری یا عدم ناسازگاری فرد با هنجارهای اجتماعی تایید  می کنند . رویکرد روانپزشکی براساس کار روانشناسانی چون فروید و دیگر متخصصین از این عقیده حمایت می کنند که مجرم بیمار است و باید او را درمان کرد و آنان به این معتقدند که بسیاری از جرمها ریشه عمیقی در شخصیت فرد دارد. 
اطفال و نوجوانانی که مبتلا به اختلالات روانی هستند تحت تاثیر عوامل مختلف از خانه فرار کرده و مرتکب سرقت، ضرب، جرح، جرائم جنسی می شوند. کسانی که عقب ماندگی روانی دارند در دوران کودکی مستعد اختلالات روانی بوده و در بزرگسالی رفتارهای عجیب و یا اعمال هیستریک شدیدی را که دربرخی از بیماران روانی مانند اسکیزوفرنی مشاهده می شود از خود نشان می دهند. 
مبحث دوم  – انواع عقده های روانی 
1.      عقده ادیپ : پسر با حسادتی که به  پدر دارد و می خواهد جای او را بگیرد و با میل طبیعی پدر که می خواهد با تقلید همانند سازی کند درتضاد است. در آغاز زندگی تنها معشوق کودک مادر است . اما به تدریج محبت پدر در دل کودک جای می گیرد با وجود این پدر که مهربان است امرو نهی می کند. از اینرو کودک درکنار دوست داشتن پدر هم از او می ترسد و هم به او احساس دشمنی دارد. به تدریج کودک با بزرگتر شدن احساس می کند که مادر دیگر منحصر به او نیست و بیشتر به پدر می پردازد. حس حسادت کودک و دشمنی او پدر با محبت و احترامی که برای پدر در شرایط عادی قائل است باعث کشمکش روانی می شود. آگاهی کودک از رابطه جنسی پدر و مادر یکی از عاملی است که به تضاد شدت می بخشد و دراینصورت نه تنها در بزرگسالی دچار اضطراب  خواهد شد بلکه اختلال در بلوغ جنسی او نیز به وجود می آورد. 
2.      عقده الکترا: دراثر رقابت با مادر و احساس تصاحب انحصاری پدر نسبت به مادر نفرت پیدا کرده و بیشتر به پدر دلبسته می شود . دختر با پس زدن این عاطفه تضاد دچار عقده الکترا می شود. اگر دختر نتواند از این مرحله عاطفی که پدر تنها مرد قابل دوست داشتن اما دست نیافتنی است بگذرد و فشار آن دراو باقی بماند دربزرگسالی قادر به ایفای نقش زنانگی و مادری خود نخواهد بود. 
3.      عقده اختگی : نتیجه ترس و نگرانی کودک از اخته شدن می باشد. پسر وقتی افراد همجنس خود را از غیرهمجنس تشخیص می دهد متوجه می شود که دختر فاقد عضو جنسی مانند او است دراینصورت می ترسد که پدر برای تنبیه مقطوع النسلش کرده  واورا به دختر بدهد. این نگرانیها در پسر و دختر سبب وجود اختگی می شود. 
ناکامی ها و برآورده نشدن احتیاجات تعارض بین نیازهای کودک اورا دچار تنش، اضطراب و اختلالهای روانی کرده و تعادل او را برهم میزند. 
مبحث سوم:  انواع اختلالات روانی : 
اختلالات روانی در اطفال و نوجوانان ممکن است ارثی و یا در نتیجه بیماریهای واگیردار عارض شود. اغلب کودکان و نوجوانانی که مرتکب جرم شده اند یا درحالت خطرناک هستند غالبا از لحاظ جسمی با افراد عادی تفاوتی ندارند و انحراف و عدم ناسازگاری آنها اکثرا ناشی از وضع ادوار مختلف زندگی و محدودیتهای عاطفی و اجتماعی است که منجر به ناراحتیهای روانی و رفتارهای غیرعادی شده وآنها را به ارتکاب جرایم مختلف می کشاند. ذیلا به شرح برخی از اختلالات روانی می پردازیم 
1- روان گسیختگی: کسی که این ویژگی را دارد نشانه هایی دارد که شامل: هذیانها، بی نظمی افکار و گفتار، اختلالهای ادراکی، توهمها و عواطف نامناسب و نشانه های منفی چون فقر گفتار کندی ورکود عاطفی اختلالهای ارادی و اختلال ارتباطی با جهان بیرونی و نشانه های روانی – حرکتی مانند فقدان حالت ارتجالی در حرکتها و گسترش اداو اطوار گریها. 
برخی از انواع روان گسیختگی می تواند اعمال خشونت آمیز و خطرناک داشته باشد و خشونت های افراطی افراد روان گسیخته که متوجه خانواده با آشنایان آنها می شود گاهی اوقات به ناقص کاریهای عجیب منجر می شود و دربرخی از موارد هم به شکل قتل های زنجیره ای درمی آید البته چنین خشونتهایی درتعداد کمی از بیماران وجود دارد. 
2- اختلالهای خلقی: ارتکاب جرم می تواند ناشی از افسردگی فرد مجرم باشد و یا ممکن است پی از ارتکاب جرم به علت احساس گناه یا دستگیر و زندانی شدن دچار افسردگی شود یا احتمال داردمجرم به هنگام ارتکاب جرم افسرده باشد اما افسردگی عامل برانگیزاننده جرم باشد. 
یکی از بیشترین ارتباطات میان افسردگی و جرم زمانی است که باور عمیق فرد نسبت به بی اصل بودن زندگی چنان اورا ناامید کند که قبل از انتحار ، فرزندان و دیگر اعضای خانواده خود را به قتل برساند. وجود وهله های آشفتگی و افسردگی پس از روان گسیختگی می توان از متداول ترین اختلال در مجرمان دانست. 
  
3- روان دردمندی یا اختلال شخصیت غیراجتماعی 
ویژگی اصلی شخصیت غیراجتماعی (ضد اجتماعی) بی اعتنایی و تجاوز به دیگران است. رفتار های خاصی که مشخص کننده اختلالهای رفتارهای ارتباطی هستند یکی از این مقوله هاست. پرخاشگری نسبت به اشخاص یا حیوانات، تخریب اموال، کلاهبرداری یا دزدی، قانوشکنی‌های وخیم. 
با استفاده از تحقیقات 3/1 از زندانیان به اختلالهای روانی مبتلا هستند که می توان از این میان به اختلالهای ناشی از سوء مصرف الکل ومواد و اختلال شخصیت اشاره کرد. 
پذیرش ارتباط جرم و اختلال روانی براین فرض استوار است که بیماران روانی به قوانین جامعه اهمیت نمی دهند و رفتار آنها غیرقابل پیش بینی است و چون قادرند هرزمانی به هرکاری دست بزنند پس بصورت بالقوه خطرناک هستند. از سوی دیگر این فرض هم پذیرفته شده که اگر فردی به اعمال خشونت آمیز و غیرقابل درک دست بزند آشکارا و بالفعل بیمار است. پس می توان نتیجه گرفت که نه تنها بیماران روانی خطرناک هستند بلکه آنها که به جرائم عجیب دست می زنند نیز از نظر روانی بیمار هستند. 
انسان در برخورد با شرایط و موقعیتهای زندگی خود را تطبیق و آنچنان مجهز است که می تواند در مواجهه با احتیاجات هیجانی و احساسات و فشارهای زندگی پیروز گردد. وسایل و مکانیسمهای دفاعی آدمی را یاری می کند تا نیازهای خود را برآورده کندو دربرابر اضطرابهای مزاحم دفاع کند. تکامل شخصیت سالم از نظر روانی لازمه اش آن است که رفتاری در شخص بوجود آید که او را آماده برای سازگاری با محیط و زندگی اجتماعی کند. اگر نتوانست با مکانیسمهای دفاعی ، روانی خود را پیش ببرد و با موانعی تصادفاً برخورد کند و نتواند ازآنها عبور کند سیر قهقرایی را درپیش میگیرد و متوجه مراحل قبلی زندگی یعنی دوران کودکی می شود نتیجه این برخورد یا شکست یا ناکامی محرومیت ممکن است بصورتهای زیر آشکار گردد. 1- در صورت اول خطر متوجه خود شخص است و بیمار روانی به جان خود آسیب و زیان می رساند به او از دید روانپزشکی می نگرند  2- درصورت دوم خطر متوجه جامعه است جامعه به فرد  شکست خورده و مزاحم عنوان جنایتکار می دهد و از نظر کیفی به او می نگرند. البته ممکن است دراین بازگشت با یک جهش به مسیر مفید و اخلاق پسندیده اجتماعی و ادب و دانش راه یابد و بالاترین پیشرفتها را دست یابد.ممکن است تضاد بین نهاد و فراخود و عوامل محیطی بوجود آید دراین صورت تمام سازمانهای شخصیتی دستخوش کشمکش و جدال خواهند شد جنگ هم داخلی است و هم خارجی. چنین آدمی هم با جامعه می ستیزد و هم با خود و به زودی از پا در خواهد آمد و شکست در ارکان شخصیت او بوجود می آید. 
  
  
  
  
  
فصل چهارم 
  
  
  
  
  
تاثیر سن و جنس دربزهکاری 
  
تاثیر سن و جنس دربزهکاری 
تقسیمات سنین زندگی 
الف – کودکی : از بارداری  آغاز و تا بلوغ ادامه دارد. یک دوره اساسی برای شکل گیری شخصیت است از اوایل 7 یا 8 سالگی تا 11-12 سالگی کودک دارای علایق اجتماعی می شود و می تواند خود را بیشتر از قبل با جامعه ارتباط برقرار کند از همین زمان بزهکار ممکن است مطرح شود. 
کودکان نمی توانند همیشه نتایج اعمال خود را پیش بینی کنند و خود را در برابر جاذبه ها و محرکهای جهان خارج مقاوم سازنند و کودک به اقتضای ذات در زمان حال زندگی می کند و میل زیادی به تقلید دارد. 
خانواده ممکن است در تربیت کودک لیاقت کافی نداشته باشد و شاید نتواند آنچنان که باید اورا بار بیاورد که قادر به حل معضلات زندگی اجتماعی باشد خانواده ممکن است سرمشق بدآموزی و بزهکاری کودک خود باشند. کودک نیازمند محبت است و می خواهد که دیگران اورا دوست داشته باشند دوستی ببیند و دوستی کند احساس امنیت کند رشد کند و مورد تایید قرار گیرد حال اگر درخانه این نیاز عاطفی اوبرطرف شود ممکن است برای به دست آوردن آن از خانواده خود جدا شود و گرفتار افرادی خطرناک تر بیفتد. کودکان آنچه می بینند مورد تقلید قرار می دهند بدون آنکه از جوانب و ابعاد آن و حتی از زشتی آن سردرآورند. 
ب- بلوغ: سن بلوغ با تغییراتی همراه است که توام با رشد جسمی ظاهر می شود و آشکارترین و بارزترین تکامل انسان دراین دوران شکل می گیرد. میلهای شدید و نامعلوم در نوجوان پیدا می شود که از اعماق درون بروجود او فشار می آورد همین فشارها موجب نگرانیها و هیجانات دراو می شود. و همه اعضاء و همه حواس برای تامین درک لذت جنسی با هم همکاری می کنند. اما از میان همه چیزهایی که نوجوان با آن برخورد می کند هرچه با عشق و زیبایی رابطه بیشتری داشته باشد  بیشتر سبب انقلاب و هیجان خاطر او می شود. ونوجوان به کسی که با او احساسات مشترک دارد و نیازمندیهای عاطفی اورا برطرف می کند بدون توجه به مقام ، سن و .... به او احترام می گذارد و سعی می کند به او نزدیک شود. کودک در زمان حال زندگی می کند ولی انسان بالغ به گذشته و آینده نیز توجه دارد. 
با وجود اینکه حس بشر دوستی و نوع دوستی در دوره طفولیت پایه گذاری می شود افراد در دوره بلوغ نیز احتیاج به عاطفه ومحبت و هدایت دارند بلوغ مرحله ای است که شخصیت فرد شکل می گیرد و حس استقلال طلبی در فرد افزایش می یابد در این دوران هیجان جنسی بیدار می شود. بلوغ را نمی توان به تنهایی عامل بزهکار و تبهکاری دانست بلکه عوامل متعدد در کنار بلوغ می تواند در بروز بزه  موثر باشد. 
غالباً علت گمراهی این گروه دراین است که به استعداد و شایستگی اصلی آنها توجهی نشده و به کاری که شایستگی آن را نداشته اند گماره شده اند و همین شکست در شغل و حرفه، راه انحراف رابه سوی آنها گشوده است. پس چگونگی رفتار فرد در بلوغ نتیجه عواملی هست که از دوران کودکی و شاید هم قبل از آن روی او تاثیر گذاشته و حالا به مرحله ای رسیده که نمایان می شود. 
ج – پختگی: از 25 سالگی آغاز و در 55 سالگی به پایان می رسد این دوران پرثمرترین دوران زندگی آدمی است . رشد بیولوژیک و نیروی بدی به حد کمال خود رسیده و به تدریج رو به ضعف می نهد. 
دراین دوران آدمی از وضع پرخاشگری دوران تخیل و رویاهای طلائی جوانی فاصله می گیرد و نهایت به دوران ثبات و آرامش طلبی نزدیک می شود. و رفتاری معتدل و عاقلانه را درپیش می‌گیرد. 
پختگی از نیمه راه سراشیبی خود – از 40 سالگی تا 55 سالگی با شدت و عود  نیروی جنسی مشخص می شود. تحقیقات و گزارشات درباره مسائل جنسی مردان تائید همین مطلب است و در مورد زنان در سنین نزدیک به یائسگی در گیر ماجراهای احساسی هستند. 
پیری: برای مردان 50 تا 60 سالگی و برای زنان از 45 تا 65 سالگی شخصیت دچار تحول می شود        1- ضعف جسمانی و روانی و بروز اختلالهایی در ارگانیسم آدمی   2- کاهش یا از بین رفتن فعالیتهای جنسی و اختلال در روابط خانوادگی و در سن پیری آدمی رفتارهای نابخردانه انجام می دهد تمایلات شخصی و حب ذات به حداقل خود می رسد. 
سالخوردگی برای اکثر افراد جامعه ما از 60 سالگی آغاز می شود که درا ین دوران بسیاری از مردان به خاطر ضعف قوای جسمی از فعالیتهای اجتماعی فاصله می گیرند و خواهان آرامش وزندگی دور از جنجال هستند به این ترتیب درگیریها و فعالیتهای مجرمانه برای اینگونه مردان کاهش می یابد اصلا منتفی می شود. به نظر آقای پرفسور لئوته ساده ترین توجیه که رضایت بخش تر است آماری است . بوسیله کتله  آمارگر معروف ارائه شده که به این صورت است: 
تمایل به جنایات به موازات رشد بدنی و نیروی بدنی و حیاتی و شهوانی افزایش می یابد و حدود 25 سالگی به حداکثر خود می رسد زیرا رشد بدنی دراین سن به پایان رسیده است. از یک سو پختگی عقلی و اخلاقی کندتر صورت می گیرد و پس از 25 سالگی نیز ادامه می یابد این تمایل را مهار می کند و از سوی دیگر این تمایل جنائی با ضعف نیروی حیاتی و شهواتی ضعیف تر می‌شود. 
«هرسنی تقریبا اقتضای ارتکاب عمل مجرمانه را دارد و ارتکاب جرمی از نوع معین می تواند یک نشانه سنی باشد پس اگر شخصی جرمی را انجام دهد که مقتضی سن او نبوده ممکن است ارتکاب چنین عملی نشانه بچگی( ناپختگی یا سیر قهقرایی) آن مجرم باشد که در درمان او باید مورد توجه قرار گیرد.» 
اما آخر: تبهکاری پدیده ساده عوامل بیولوژیک نیست دربروز جرم بسیاری از عوامل روانی اجتماعی نیز موثر است. همچنین عوامل حیاتی در سن خاص خلاصه نمی شود تا بتوان تمام نرخهای تبهکاری را توجیه کند. 
مبحث اول :  تاثیر سن در بزهکاری   
تحقیقات درباره گرایش جنایات در سنین مختلف خاطر نشان کرد که سن مستقیماً یا به طور غیرمستقیم تاثیری عظیم و شگرف در فراوانی و شکل جرم دارد. نرخ تبهکاری در یک دوره از هستی انسان فزونی می یابد و سپس روبه کاهش می رود. آنچنان که در پایان زندگی دیگر رقم قابل ملاحظه ای  نیست البته این واقعیتی است که حقیقت آن مورد تردید نیست. ولی اختلاف نظرهایی هست 
آقای ساترلند با توجه به آمارهای خود به چندین نتیجه رسید که مادر این جا فقط چند نمونه را بیان می کنیم. 
بیشترین تعداد جرایم به نظر مربوط به دوره جوانی و یا دوره ماقبل آن است. البته او به این موضوع معتقد نیست و اختلاف فراوانی کودک و جرائم آنها و جوانان ظاهری است وناشی از رقم سیاه بسیار بالای جرایم کودکان می باشد. 
سن متناظر به حداکثر تبهکاری با نوع جرم ارتکابی تغییر می نماید. مثلا براساس آمارها اشخاص مسن بیشترین جرمی که انجام داده اند سرقت اتومبیل و هتک حرز بوده است. 
نوجوانانی که رشد بدنی آنان بالاتر از سن حقیقی آنها است نرخ جنائی بالاتری ازنرخ نوجوانانی که دارای رشد طبیعی هستند یا به اندازه کافی رشد نکرده اند. 
بزهکاری نوجوانان احتمالاً با تبهکاری بزرگسالان رابطه ای دارد. 
به نظر او تبهکاران در سه مرحله به ماکزیمم خود می رسد: از 3 تا 6 سالگی ، از 14 تا 16 سالگی و از 42 تا 45 سالگی . این سه دوره مستقیماً مربوط به نیروی محرکه libido  است که از دگرگونیهایی که در دو غریزه جنسی و پرخاشگری از یک سو تغییراتی که در نیروی شخصیت از سوی دیگر به وجود می آید ناشی میشود. 
به نظر آقای ساترلند این امور با تئوری عمومی سازگار است و اینکه جنایت و تبهکاری ثمرات تجربه و تعادل اجتماعی است. 
به نظر می رسد سن یکی از عوامل مهم تخلفات باشد. اعمال تخلف از قانون نسبتاً درمیان جوانان شایع است اصولاً تخلفات در دوران نوجوانی شروع و سپس افزایش یافته و تا سن 18 سالگی به بیشترین حد خود می رسد. وپس ازآن به شدت کاهش می یابد. جرایمی مانند دزدی مرتبط با گروه سنی جوانان و درحالی که کلاه برداری و اختلاس و جرایمی از این قبیل توسط بزرگسالان انجام می شود. اساساً این تفاوت ازآنجا ناشی می شود که نوجوانان و جوانان از نظر موقعیت دارای فرصت کمتری می باشند که بتوانند مرتکب تخلفاتی چون تخلس (اختلاس و کلاهبرداری) شوند. 
دررابطه با پراکندگی سن جرایم دو عامل نفوذی «زیستی و اجتماعی» دخیل است. مثلاً جنایات و تخلفات مردان ممکن است مرتبط با میزان هورمون تسترون باشد که اوج آن تا سنین 18 سالگی می باشد. ثابت شده است که این هورمون در ظهور پرخاشگری اثر دارد. ویا کاهش سرقت و تخلفاتی از این قبیل بعد از سن 21 سالگی می تواند به دلیل مستقر شدن فرد در جایگاه اجتماعی چون شغل ثابت و روابط اجتماعی و غیره باشد. 
  
مبحث دوم : جنسیت و تاثیر آن در بزهکاری 
دراینکه درهرجامعه مقدار مردان بزهکار به مراتب بیشتر از زنان تبهکار آن جامعه است شکی نیست. 
البته با توجه به نوع تخلف این میزان متغیر است. بنابراین اکثر دزدیهای شبانه دستبرد، جنایات خیلی شدید توسط مردان صورت می گیرد. 
عوامل موثر دراختلاف نسبت- سن ادوار تاریخی، اماکن، طبع جرائم ارتکابی در نسبت جرایم میان زنان و مردان تاثیر دارد. 
1- اختلاف با سن زنان تغییر می کند   2- برای یک سن عدم تناسب برحسب دورانهای تاریخ معاصر تغییر می یابد.   3- نسبت جرایم زنان ومردان برحسب اماکن تغییر می یابد.   4- نرخ جنایی وابسته به طبع جرائم ارتکابی است. طبق تحقیقاتی که آقای پی ناتل انجام دارد به این نتایج دست یافت: 
1- درباره جنایات علیه اشخاص : زنان معمولاً به مصدوم کردن افراد رومی آورند. نمونه بارزآن قتل عمد با سابقه تصمیم گیری قبلی و همچنین بچه کشی و سقط جنین. 
2- جنایات علیه اموال : جیب بری، سرقت از فروشگاهها و اخفاء از جرائم اختصاصی زنان است و تعداد زنان کلاهبردار هم کم نیست. 
3- جنایات علیه اخلاق: رها کردن کودک و تحریک و تشویق آنها به عیاشی و کسب درامد صغار بیش از هر نوع جنایتی از جرائم اختصاصی زنان است. 
توجیه اختلاف جرائم زنان و مردان: 
1- توجیه برپایه زیست شناسی و روانشناسی  : گروهی از محققان ناچیز بودن تبهکاری زنان را ویژگی طبع آنها نسبت می دهند. طبع و ذات زن حدو نیروی کافی بدنی مردانه را برای ارتکاب بعضی از جرائم اقتضا نمی کند. و این ضعف نیروی بدنی زنانرا فاقد نیروی جرم زا نموده و از تمایل آنها به ارتکاب جرم تا حد زیادی کاسته است. 
2- توجیه آماری: اختلاف جرائم زنان و مردان ممکن است به این دلیل باشدکه قسمت زیادی از جرائم حقیقی زنانه درآمارهای پلیس و دادرسی جنائی منظور نشده باشد. رقم سیاه جرایم زنانه طبق نظر بسیاری از جرم شناسان فوق العاده بالاتر در رقم سیاه مربوط به جرایم مردان است. 
واضح و مبرهن است که رقم سیاه چندین جرم زنانه مانند سقط جنین و تحریک به عیاشی درمیان ارقام سیاه جایگاه خاصی دارد و احتمالاً یکی از بزرگترین رقم های منفی را تشکیل می دهد. 
3- توجیه برپایه جامعه شناسی : محققان می گویند چون از دختران نسبت به پسران مراقبتهای بیشتری به عمل می آید بنابراین دختران بیشتراز پسران تلاش می کنند تا خود رابر مقرراتی که تعلیم دیده اند انطباق دهند. باید قبول کرد که این توجیهات آماری، بیولوژی و جامعه شناسی تواماً علت موجه این اختلاف باشدند. به طور کلی می توان گفت تفاوت جنسیت در اعمال بزهکارانه ناشی از تفاوت در اجتماعی شدن مرد و زن دانست. باکس در سال 1983 دریافت که میزان جنایت درزنان با میزان مطیع بودن آنها وعدم استقرارآنها در جامعه وابسته است. یعنی جوامعی که درآن به نقش سنتی زن تاکید زیادی می کند فرصت محدودی را به او میدهند تا دست به اعمال جنایی بزند و به نظر می رسد که تعادل عوامل زیستی و جامعه پذیری به طرق مختلف درایجاد تفاوتهای فردی و جرائم شدید اثر داشته باشد. 
بنابرآنچه گفته شد زنان از نظر اخلاقی برتر از مردان نیستند اما این را نباید انکارکرد که زنان تا حد زیادی از اقدامات ضد اخلاقی و ضد اجتماعی پرهیز می کنند. 
البته شواهد این را تایید می کنند که تفاوتهای جنسی در ارتکاب جرائم مدتی است که کاهش یافته است. 
  
  
  
  
  
  
  
  
  
  
فصل پنجم 
  
  
 خانواده و تاثیرآن دربزهکاری 
خانواده و تاثیرآن دربزهکاری 
خانواده واحد بنیادین جامعه و کانون اصلی رشد و تعالی انسان است. که برای رفع نیازمندیهای حیاتی انسان و فضای جامعه ضرورت تام دارد. خانواده درعین حال که کوچکترین واحد اجتماع است هسته اصلی جامعه و پایه و مبنای هر اجتماع بزرگ بوده و از مهمترین نهادهای اجتماعی موجود درجامعه انسانی است. 
خانواده محیطی است که طفل درانجا متولد می شود وبعد از تولد در سنین اولیه زندگی با اینکه راه نمی رود حرف نمی زند حس تقلید پذیری را دارد. و کودکان در خانه و خانواده نخستین حلقه های تعلقات عاطفی  خود را بنا می کنند و تجربه با دیگران زیستن را می آموزند. 
در همین اوایل زندگی طفل احتیاج به محبت، سرپرستی، مدیریت، نظم و سرپرستی دارد. 
وخانواده برحسب چگونگی ساختار خود می تواند ویژگیهای مثبت و منفی یا مخرب را در افراد پایه گذاری کند. اینکه در روابط خود با دیگران عشق و محبت یا تنفر ودشمنی را بروز می دهیم تا حد بسیار زیاد به چگونگی «اجتماعی شدن» درخانواده بستگی دارد. درواقع تمام فعالیت ها و رفتارهای دوران بلوغ چه اجتماعی باشد یا ضد اجتماعی در نیتجه تجربه های گذشته در خانواده به وجود می آید با توجه به این تجربه ها می توان رفتارها را تبیین کرد. 
درمیان اعضای خانواده مادر نقش مهمتری در تکوین رشد شخصیت کودک برعهده دارد ارتباط میان مادر و فرزند نه تنها از آغاز تولد کودک بلکه حتی قبل از آن نیز دررشد روانی جنین اثر مهمی دارد. 
محیط خانوادگی نامناسب مانع رشد شخصیت انسانی می گردد. مشکل اصلی کودکان به مشکلات خانوادگی محیط پرورش و اجتماعی و اقتصادی آنها مربوط می شود. 
علی رغم عوامل زیادی که در وقوع جرم و رفتار مجرمانه تاثیر دارد اما در گام نخست خانواده ها هستند که نقش تعیین کننده ای درسرنوشت فرزندان خود دارند. 
بنابراین بزهکاری ثمره تلخ نهالی است که ریشه اش درمیان لجن زارهای خانواده های سست و بی ایمان محلی مناسب برای رشد و نمو خود یافته است. 
به طور کلی بیشتر بزهکاران دارای والدینی هستند که یا بسیار خشن و سخت گیر هستند و یا بسیار بی توجه و بی تفاوت. والدین اکثر انها کم سواد و حتی بی سواد و عده زیادی از آنها بیکار و از لحاظ مادی و رفاهی در وضعی نامطلوبند. درایران تحقیقات انجامشده نشان می دهد که یکی از مهمترین عوامل ایجاد بزهکاری خانواده های از هم پاشیده و بی توجهی و بی محبتی والدین نسبت به فرزندان است. 
این گروه از بزهکاران ، احساس گناه، محرومیت، ناامنی و حسادت و احساس طردشدگی و بی مهری والدین نسبت به خود را شدیداً احساس می کردند. 
مبحث اول – عوامل موثر درخانواده 
1- عدم اهلیت تربیتی :در بسیاری از خانواده والدین چندان به فکر تربیت یا مراقبت از فرزندان خود نیستند و به محض این که کودکان این نوع خانواده ها به راه می افتند به حال خود رها می شوند و دیگر مراقبتی به عمل نمی آید. این رهایی موجب تماس مستمر آنان با اشخاص بیگانه و ناباب می شود و برحسب سرشتهایی که دراین تماس به کودکان عرضه می شوند اجتماع ازآنها افراد بزهکار یا ناکرده بزه خواهند ساخت اگر خانواده به نحو موثر درتربیت کودکان خود تلاش نکند موجبی برای بزهکاری و سیه روزی آنها جدای از خانواده نخواهد بود. 
   اصولاً خانواده های جاهل و متعصب یا خانواده هایی که خود فاقد معلومات کافی هستند راه رابرای انحراف و سقوط فرزندان خود فراهم می کنند .کانون خانواده ممکن است از تربیت کافی برخوردار نباشد و نتواند کودک را چنان بار بیاورد که در حل معضلات زندگی اجتماعی توانا گردد و رعایت احترام قوانین جز طبیعت ثانوی اوشود. درنتیجه غفلت در تربیت کودک یا بی اعتنایی به آن ممکن است او به سوی بزهکاری و تبهکاری سوق دهد. 
2- کمبود محبت و افراط درآن: وجود محبت والدین برای کودک ورشد عاطفی اوضروری است همان طور که برای رشد جسمانی کودک به انواع و اقسام مواد غذائی و پروتئین احتیاج دارد به همان میزان برای رشد عاطفی خود و ورود خود به اجتماع نیاز به محبت و احساسات عاطفی دارد. 
تربیت فرزندان باید براساس محبت استوار باشد نفوذ قدرت پدر و مادر درفرزند بوسیله مهر ومحبت یا خشونت تامین می شود. چون کودک همیشه خواهان محبت است در نتیجه خشم و قهر تا حد زیادی سبب انحراف اواز مسیر عادی می گردد. 
کمبود محبت غالباً یکی از عواملی است که اطفال ونوجوانان را به سوی ارتکاب بزه سوق می دهد. درواقع کودکان و نوجوانانی که به این دلیل به ارتکاب بزه راه یافته اند تشنه محبت بوده اند و چون از محبت والدین سیراب نمی شوند به عنوان انتقام و به خاطر جلب توجه اولیای خود به ارتکاب چنین اعمالی دست می زنند. 
البته همیشه مشکلات روانی کودکان معلول کمبود محبت نیست بلکه در موارد دیگر محبت افراطی و مراقبت بیش از حد والدین برای کودک مشکل ساز است. 
مراقبت شدید و محبت والدین می تواند نسبت به این فرزندان باشد. 
- یگانه فرزند خانواده : ممکن است بیش از حد مورد نوازش قرار گیرد و اززندگی تصور باطل درذهن داشته باشد . 
- گاهی والدین فرزند قبلی خود را از دست داده و در نتیجه بیش از اندازه از فرزند فعلی خود مراقبت می کنند. 
- یا والدینی که برای مدتی بچه دار نشده اند و اکنون صاحب فرزندی می شوند. 
کوتاه سخن: نازپروردگان و عزیز دردانه ها در بزرگسالی برخلاف انتظار جامعه گام بر می دارند و افراد ی خودخواه ، متجاوز خواهند بود. نازپروردگی و افراط درمحبت یکی از عوامل خطرناک جرم زا است که محبت دارویی است که نبود آن موجب ناراحتی و بزهکاری و افراط درآن نیز سبب انهدام استقلال و ناپایداری شخصیت و فقدان اعتماد به نفس می شود. 
کودکان ناز پرورده این اموزش را ندیده اند که چگونه خود را با محیط تطبیق دهند 
کودکان نازپروده ودردانه امروز افراد کج خلق، عصبانی ، جاه طلب، کینه جو، عجول، پرتوقع، خودخواه، وسواسی، بی حال، تنبل، بیکار، حسود، ترسو، خجالتی، درون گرا، ناامید، ناکام، جاه طلب بی وجدان و جنایتکار خطرناک فردایند. 
3–فوت والدین از هم پاشیدگی کانون خانواده دراثر فوت یکی از والدین تاثیر مستقیم برروان و رفتار فرزندان دارد مشکلاتی که یتیمی درپی دارد متعدد  است. 
مرگ پدر همیشه اثرات غم انگیزی درپی دارد ولو آنکه مادر عنصری شجاع و فداکار و با تقواباشد چون او مجبوراست برای تامین زندگی خود و فرزندش کار کندو درنتیجه باید دست از جگرگوشه خود بردارد و او را بدون مراقبت به حال خود رها سازد یا اورا به شخص ثالثی بسپارد. مادرانی هم هستند که تن پرور و سست عنصراند مجدد شوهر می کنند و یا از طریق رابطه آزاد با دیگری زندگی می کنند و یا کودک را به پرورشگاه می سپارند که برای آینده او مضر  است. 
وجود پدر درخانه به دلیل ایجاد نظم خانوادگی و اداره کودکان و اینکه بخش مهمی از شخصیت فرزندان براساس خصائل وی شکل می گیرد دارای اهمیت خاصی است . دختر و پسر برای رشد فکری خود نیاز به پدر دارند. 
مادر نیز به عنوان قلب خانه مظهر مهر و عاطفه و مرکز اصلی جامعه بشمار می رود . گرداننده اصلی خانواده مادر است که پناهگاه و ملجا اعضاء خانه بوده و می تواند مشکلات و مسائل اعضاء خانواده را حل نموده و دشواری هارا از میان برمی دارد حال  اگر مادر فوت کند چون معمولاً نیازهای عاطفی و مسائل تربیتی فرزندان درخانه برعهده مادراست با نبود اوممکن است پدر هم صرفاً محدود برطرف کردن نیازهای مالی فرزندان شود درنتیجه از تربیت فرزندان و عطوفت به آنها باز ماندو نهایتاً فرزندان به راهی که نباید کشیده شوند. 
کودکانی که شاهد مشاجرات و نزاع والدین خود باشند خود از این صفت مضموم مصون نمی مانند و درزندگی خود خشونت طلب خواهندشد 
4- اختلافات خانوادگی: یکی دیگر از عواملی که در بزهکاری افراد تاثیر می گذارد اختلاف والدین و سرزنش و خردگیری دائمی پرخاش میان آنهاست که اثار آن متوجه اعضاء خانواده می‌شود. 
مشاجرات خانوادگی که به دنبال اختلافات روانی و مفاسد اجتماعی ودورافتادن از هدف اصلی ازدواج بوجود می آیند محیط خانواده را به قدری متشنج می کنند که امکان ادامه زندگی را برای اعضاء آن سرد می کند . کودک یا نوجوان به علت عدم آرامش روانی به تحصیل وکار خود بی علاقه شده و دائماً مضطرب و پریشان است. و این امرباعث می شود از محیط خانه خود فرار کند . و آرامش و امنیت را درخارج از خانواده جستجو می کند. 
5- طلاق و جدایی والدین : در سال اول جدایی درفرزندان واکنش هایی چون خشم،ترس، افسردگی و احساس گناه ظاهر می شود. بدترین کشمکشی که خردسالان با آن روبرو هستند ترس از دست دادن پدر و مادر باهم می باشد این نگرانی تا 8 الی 9 سالگی ادامه می یابد. 
تاثیرات منفی ودراز مدت طلاق موجب ایجاد اختلال ورشد فکری آنان به خاطر قطع رابطه عاطفی و روحی با پدر ومادر میشود. تحقیقات درباره کودکان و نوجوانان بزهکار نشان می دهد که غالب آنها از خانواده های متلاشی و از هم گسسته بوده اند فرزندان پس از جدایی والدین دچار نگرانی های گوناگون می شوند ودربرخی ازآنها احساس خشم، ترس، افسردگی و گناه ظاهر می شودو به صورت ناسازگاری وعدم انطباق اجتماعی بروز می کند. 
مشکلات ایجاد شده پس از طلاق زمانی برای فرزندان گسترش می یابد که پدر ومادر جداشده تصمیم به ازدواج مجدد بگیرند و تحمل ناپدری ونامادری را برای فرزندان دشوار می‌نمایند. 
6- ناپدری و نامادری : زن و شوهری که براثر طلاق از هم جداشده به دلیل آسیب پذیربودن لازم است تازمان  حصول آرامش روحی از ازدواج بپرهیزند بیشتر زنان ومردان طلاق گرفته و مجددا دردام یک ازدواج اشتباهتر گرفتار می شوند. 
وجود نامادری و ناپدری شرایط بحرانی و غیر قابل تحمل را برای نوجوانان فراهم می کنند که ممکن است موجبی باشد برای آنها که از خانه بگریزند ویا اختلالهای روحی وروانی آنها را به جاهای خلاف بکشاند. 
7-  بزهکاری یکی از اعضای خانواده: والدین اولین کسانی هستند که شخصیت فرزندان خود را شکل می دهند و وضع و موقعیت اطفال درخانواده از عوامل مهم رشد شخصیتی آنها است. کودکان نگرش های اجتماعی خود را از خانواده می آموزند و اگریکی از والدین مجرم باشد فرزندان آنها بیش از هرکس در معرض خطر آلودگی قرار خواهند گرفت. 
برای مثال اگر مادری پای بند به مسائل و عفت اخلاقی نباشد همین امر باعث می شود که قبح این عمل یا اعمال شبیه آن که خلاف است درنظر فرزندان از بین برود و درصورت شرایط مناسب انجام و تکرار اعمال قبیح توسط فرزندان ساده تر انجام می شود. 
محکومیت پدر و مادر به علت ارتکاب جرائم مختلف و مشاهده صحنه های تاثر انگیز دستگیری پدرو مادر و جلسات محاکمه و ملاقات آنها پشت میله های زندان سبب اختلال عاطفی و روانی فرزندان  گشته و آنها را آواره، منحرف و به ارتکاب جرائم سوق می دهد. 
بعد از والدین بزهکاری یکی از اعضای خانواده ممکن است در افراد آن اثرات زیادی داشته باشد چون فرزندان معمولاً با اعضای خانواده در ارتباط هستند و افراد خانواده غالباً برای کودک الگوی مناسبی یا نامناسب هستند. درنتیجه اگر پدر و مادر و اعضای خانواده نتوانند نقش خود را به درستی ایفا کنند و الگوی مناسب و مفیدی  برای فرزندان نباشند دشواریهای فراوانی برای فرزندان پیش می‌آید. 
8-  مسکن: والدین با انتخاب محل جغرافیایی مسکن خویش، اطرافیان اجتماعی کانون خانواده خود را در هیات اجتماعی نیز تامین می کند. موقعیت کانون خانوادگی به نوبه خود موجب برخورد کودک یا نوجوان با انواع الگوها می شود و اثرات خوب یا بد در تکوین شخصیت آنان می‌شود. 
اگر کانون خانواده در محلی باشد که بزهکاری زیاد انجام می شود درآنجا احتمال برخورد کودک با نمونه های زیادی از بزهکاری بیشتر است از اینکه خانواده در محله ای قرار گرفته باشد که وقوع جرم به ندرت درآن منطقه صورت می گیرد. عدم کفایت مسکن یا محقر وناسالم بودن آن آثار نامطلوبی بویژه درحیات جنسی کودکان دارد. رشد می کنند زندگی دریک موسسه شبانه روزی شاید تاثیر زیادی روی کودکان داشته باشد مسئولین موسسه و مربیان و پرستاران در تربیت این کودکان یا نوجوانان تاثیر بسزایی دارند. ممکن است این افراد چون خود را تحت حمایت گروهی نمی بینند اعتماد به نفس لازم نداشته باشند و احساس امنیت نکنند. 
البته اقامتگاه خانوادگی نمی تواند بدون تاثیر همسایگان و اطرافیان باشد . مجموعه های بزرگ و آپارتمانها که ارتباط همسایه ها باهم بیشتر است درتکوین شخصیت فرزندان می تواند شدیداً موثر باشد. اطرافیان و همسایگان اگر از عده کثیر از افراد هم سنخ و خو تشکیل شد باشند و در فضای محدود به سر ببرند بروز جنایت را تسهیل  خواهد کرد. 
9- عوامل اقتصادی: جرم شناسان دراینکه این عوامل درجرم و جنایت تاثیر دارد با هم اتفاق نظر دارند گروهی عدم توزیع عادلانه ثروت و دسته ای فقر و درماندگی  و دسته ای تمایل به ثروتمند شدن و تجمل پرستی گروهی بیکاری و قرض  و عده ای هم عدم توانایی لازم برای ثروتمند شدن و برآوردن احتیاجات زندگی و بعضی ترس از کسر اموال و آنچه دارند و عده ای که حرص و طمع و گروهی بحرانهای اقتصادی و تورم ، رشد و توسعه صنعت و نوسانات اقتصادی و د سته ای گرسنگی و فقر و قحطی را مبنای بزهکاری دانسته و معتقدند این عوامل در بروز جرائم مالی تاثیر غیرقابل انکاری دارد. 
الف: فقر 
 از عوامل اصلی ایجاد بزهکاری درکودکان و نوجوانان است کمبود امکانات بهداشتی ، خوراکی ، پوشاک و مسکن باعث می شود نیازهای افراد برطرف نشده و موجب تحریک آنها به ارتکاب بزه های مختلفی می شوند سرپرست خانواده های فقیر چون غالباً بی سواد هستند ناگزیر به کارهای خشن و سخت و خسته کننده روی می آورند. واز صبح تا شب در بیرون از منزل کار می کنند و فرصتی برای تربیت و شکل گیری مثبت شخصیت فرزندانشان نمی گذارند. و وقتی هم به منزل برمی گردند درمقابل خواسته های فرزندان خود با تهدید و خشونت آنها را ساکت می کنندو فرزندان برای بدست آوردن وسایل رفاهی ممکن است دست به ارتکاب جرم بزنند. 
یا ممکن است والدین این فرزندان آنها را به عیاشی و تهیه امرار و معاش به بیرون از منزل بفرستند و ازآنها سوء استفاده کنند. 
یا ممکن است فرد فقیر به خاطر درآمد ناچیز خود به این وضع رسیده و اومی بیند که دیگران از امکانات زندگی برخودارند و احتمال دارد نسبت به آنها حس کینه و دشمنی دراو شعله ور می شود و اعمال ناهنجار انجام دهد و جامعه را به آتش بکشاند. 
با اینهمه فقر و تهیدستی رابطه مستقیم با بزهکاری ندارد زیرا اگر اینطور بود همه افراد فقیر بایدبزهکار می بودند درصوتی که چنین نیست. 
ب :ثروت 
 درآمد سرشار و رسیدن به ثروت نیز فرد را به ارتکاب بزه می کشاند. بسیاری از خانواده هایی که مرفه و بی درد هستند و برای خوشگذارنی و گذراندن عمر خود به ارتکاب جرائم مختلف روی می آورند. به همین دلیل بعضی از روانشناسان به والدین هشدار می دهند که از دادن پول فراوان به فرزندان خود خودداری کنند که فرزندانی که پول زیاد در اختیار آنها قرار دارد  ارزش پول را درک نمی کنند و از طرف دیگر عادت به تفریح و خوشگذرانی پیدا می کنند و از کار و کوشش دور می شوند. در اینصورت اگر آدم بیکار باشد و شغل و حرفه ای نداشته باشند برای تامین امیال خود به ناچار به بزهکاری روی می آورند. 
مبحث دوم – سایر عوامل مرتبط 
الف : تاثیر وسایل ارتباط جمعی : این وسایل علاوه بر خبررسانی و ایجاد ارتباط پایه های فکری نسل امروز را می سازند و غذای فکری قشرهای مختلف جامعه از جمله جوانان را تامین می نماید. زیرا با مغز و فکر مردم روبرو بوده جایگاه گسترده ای در میان طبقات مختلف جامعه دارد. طوری که گوش دادن رادیو و تلویزیون و مطالعه مجله و روزنامه برای مردم به صورت اعتیاد درامده است. 
حال اگر این وسایل ارتباط جمعی در راه مثبت موجب تاثیر پذیری شود، باعث سازندگی و بالابردن شعور اجتماعی افراد مخصوصاً جوانان و نوجوانان می شود. برعکس اگر جهت آن برخلاف خیرو صلاح عمومی باشد. می تواند باعث گمراهی و انحراف و فساد شود. 
1- تاثیر مجلات و نشریات: روزنامه ها و مطبوعات همانطور که می توانند جزئیات حقایق را بیان کنند با همان کیفیت می توانند با ذکر مطالبی، زیان بخش و مضر و حک تصاویر مهیج و فرینده امکان انحراف و فساد آنها را فراهم سازد و این بسته به هدفی دارد که هریک از مطبوعات دارند و چه بسا که بعضی ازآنها با خیرو صلاح عمومی منافات داشته باشد و در نتیجه به حفظ و گسترش آن کمک می کند. 
یا با ذکر مقالات جنایی و صحیح راههای گوناگون ارتکاب بزه افکار شدید و خطرناک را به آنها منقل کند در این صورت اجتماع بزودی به سوی انحطاط و فساد و بالاخره ارتکاب جنایتای مختلف روانه شود. 
یا در مجلات مسائل جنسی و جنائی رابدون هیچ پرده ای صریحاً بیان می کنند مسلماً در ذهن کودکان و نوجوانان ساده اثرات عمیقی می گذارد و آنها را به فکر تقلید از قهرمانان این حوادث می اندازد. 
2- تاثیر سینما و تلویزیون : این که سینما و تلویزیون به خاطر قدرت و کششی که دارند اثر عمیق روحی و تربیتی براطفال و نوجوانان می گذارد غیرقابل انکاراست. بنابراین اگر فیلم سینمایی و برنامه تلویزیونی دربردارنده مطالب مفید اجتماعی و تربیتی باشند کودکان را از همان سالهای اولیه زندگی به سوی هدفهای عالی و انسانی راهنمایی خواهند کردوآنها را به عنصر مفیدی برای خدمت به جامعه تبدیل خواهد کرد. 
ولی اگر این برنامه ها و فیلم ها شامل فیلم های جنائی که حاوی قتل، غارت، سرقت و کشتار باشد روح ماجراجوئی و درنده خوئی را در کودکان و نوجوانان بیدار کرده و ازآنها عوامل مخرب و ضداجتماعی خواهند ساخت بیشتر تصاویر تلویزیونی و سینمایی تصاویری را ارائه می دهند که غیرواقعی و تصنعی هستند و تماشا گرانی که برای برآورده شدن آرزوهای دست نیافته خود اشتیاق فراوان دارند ناممکن ها را ممکن تصور می کنند و به عوامل بیمار گونه ای تمایل پیدا می کنند و به اعمال خلاف قانون دست می زنند. 
یا فیلمهای مبتذل سینمایی و تلویزیونی که با کشش داستانی خود همگان را سرگرم می کند در روحیه همه مخصوصاً کودکان و نوجوانان تاثیر می گذارد و نوعی خشونت و بی انضباطی ، عدم مسئولیت و بی بند وباری را ایجاد می کنند و برای آینده اجتماع خطرات زیادی دارد چرا که اکثراً همان الگو می شود. 
ب : دوستان و همسالان: 
 مسلماً اطرافیان و کسانی که همیشه با انسان هستند تاثیرات فراوانی برروحیه و رفتار ما می گذارند که این تاثیر پذیری در سنین نوجوانی و جوانی به علت یک سری تغییرات فکری و روحی و جسمی بیشتر است و همراهی آنها با دوستان بیشتراست و ارتباط با والدین ممکن است کمتر شود. از این رو احتمال دارد با تحریک و تشویق دوستان ناباب دست به اعمال خلاف بزند البته اطلاق دوست به این افراد اصطلاح عالیه است اینها هرگز شایستگی دوستی ندارد و دشمنان واقعی انسانها هستند. 
از دیگر عوامل موثر در بزهکاری کودکان دوستی با افراد فاسد و بی بند وبار است نوجوان اغلب رفتار خود را با الگوهای رفتاری دیگر دوستانش هماهنگ می کندوبه شدت ازآنها تاثیر می پذیرد. نوجوانی که از خانواده طرد می شود برای جبران کمبودهای عاطفی و روانی اش برای کسب حمایت و تائید به دوستان  هم سن و سال خود روی می آورد . او به دنبال افرادی می گردد که مانند خودش هستند. 
  
  
فصل ششم 
  
  
اعتیاد و جرم 
اعتیاد و جرم 
طی سالهای متمادی است که انسانها برای درمان بیماریها و تسکین دردها از موادی استفاده می کنند که سیستم زیست شناختی انسان را تغییر می دهد. در طی قرنها افراد برای تغییر حالتهای روانی بهبود حالت خلقی احساس لذت ،تغییر ادراک یا کاهش اضطراب به مصرف مواد رو می آورند. 
مسئله مصرف مواد یکی از مشکلات اساسی جهان است و هزینه های مادی و معنوی زیادی برجامعه تحمیل می کند ولی آنچه مهم است ارتباط مصرف این مواد و جرم است. 
بسیاری از مردم براین باورند که مصرف مواد از جمله علل بروز اعمال مجرمانه و بخصوص خشونت است. چون مصرف هرکدام از این مواد اثرات مختلفی برجنایت و خشونت دارد هرکدام را جداگانه توضیح می دهیم: 
 -  مواد روان فعال ساز( توهم زا، محرک ، مخدر،الکل) 
1- مواد توهم زا: حالت هوشیاری را با تغییر واقعیت دگرگون می کنند و به بیان دیگر جهانی غیراز جهان واقعی را برای انسان ایجاد می کند که خود شامل مواد زیراست: 
  الف- ماری جوانا و حشیش: مساله ارتباط این مواد با جرم گرچه از دهه سوم ق 20 مطرح شده اما بررسیها به یک رابطه علی بین مصرف حشیش و فعالیتهای مجرمانه دست نیافته اند. البته نتایج پژوهش ها نشان می دهد که در مصرف کنندگان این مواد گاهی حالت وحشت زدگی، فزون حساسیتی، احساس قطع تماس با محیط اطراف و رفتارهای عجیب مشاهده می شود. 
معتاد به حشیش تحریک پذیراست قابلیت ذهنی و حرکتی کم دارد. و اگر به این مواد دسترسی پیدانکند حالت خشم، اضطراب، بی قراری و حتی میل به خودکشی و اعمال خشن، بی باک و بی پروا و مستعد ارتکاب هرگونه جنایت خشونت  آمیز میگردد. 
  ب- فن سیلکدین: آرامش بخش و بی حس کننده و کند کننده سیستم عصبی مرکزی است و جزء مواد توهم زااست. رفتار برخی از افراد مصرف کننده کاملاً غیرقابل پیش بینی است و می تواند موقعیتهای تهدیدکننده زندگی را درپی داشته باشد. 
  
  
2- مواد محرک : آمفنامین و کوکائین 
آمینهابرسیستم عصبی سمپاتیک یعنی بخشی از سیستم عصبی خود مختار اثر می کند. واکنش های روانشناختی و فیزیولوژیکی نسبت به این مواد برحسب مقدار مصرف و ویژگیهای افراد متفاوت است. درصورت مصرف زیاد شاهدزودرنجی، هذیان، وحشت زدگی، پرخاشگرانه، توهم وروان گسستگی بود. 
براساس اطلاعات بدست آمده ارتباط مستقیم میان محرک ها و جرم وجود ندارد و اما این نکته مسلم است که مصرف زیادآن ارتکاب جرائم مالی یا جانی را تسهیل می کند و آثار وخیم روانشناختی دارد. 
3- مواد مخدر: 
مصرف این مواد در بسیاری از افراد واکنشهای منفی بسیار شدیدی را برمی انگیزد با جرم تداعی می شود هروئین نیز مانند تمام مواد مخدر آرامبخش است و تمایل به فعالیتهای جسمانی بسیار کم است و مصرف کننده ترجیح می دهد بی حرکت و بی تماس درگوشه ای بنشیند. این ماده( هروئین) اثرات ورابطه زیادی بااعمال مجرمانه دارد و مصرف کننده ان عجیب و غریب و غیرقابل پیش بینی است و درنتیجه خطرناک است. معتادین به مواد مخدر کمتر به جرائم خشونت بار روی می آورند و بیشتر جرائم مالی را انجام می دهند. آنچه را که می توان با اطمینان گفت این است که تمامی مصرف کنندگان هروئین به جرائم مولد پول دست می زنند. این احتمال هم هست که مجرمان معتاد به هروئین قبل از مصرف نیز مرتکب جرایمی شده باشند اما درهرصورت فعالیتهای مجرمانه آنها درحین مصرف افزایش قابل ملاحظه ای می یابد. 
4- الکل: 
بسیاری از پژوهش ها تاثیر الکل برخشونت روان را مورد توجه قرار می دهند بررسی دریکی از کشورها مؤید این مطلب بود که تعداد افرادی که مرتکب قتل شده بودند و تعدادی از قربانیان نیز مشروبات الکلی مصرف کرده بودند. 
شواهد بسیاری هست که رابطه تنگاتنگ مصرف الکل و جرائم خشونت آمیز را توجیه می کند. البته آثار روانشناختی نه تنها به نوع و مقدار مصرف مشروبات الکلی بلکه به تفاوتهای بدنی، سوخت وساز و مقاومت اکتسابی نیز وابسته اند. اما آخر: اعتیاد به الکل الزاماً خشونت و جرم زایی را دربرندارد. اما اختلال شخصیت در تعداد کمی از معتادان آمادگی برای مصرف الکل و مبادرت به خشونت را به طور همزمان ایجاد می کند. 
  
  
  
  
  
فصل هفتم 
  
  
  
انحرافات جنسی و جرم 
انحرافات جنسی و جرم 
جرایم جنسی: اعمالی هستند که از حدود و معیار متعارف عدول کرده و یک عمل نامتناسب و مضر و ضد اجتماعی بشمار می رود. این اشخاص (منحرفین جنسی) دارای اختلالات عصبی هستند و این عوامل در دگرگون کردن شخصیت آنها موثر است. پیسکاتریست ها معتقدند در ضمیر بسیاری از جرایم وجنایات غیرجنسی مانند قتل، آدم کشی، سرقت و آتش سوزی و …. می توان به انگیزه های جنسی دست یافت. این جرایم جز طبقه بندی جرائم جنسی نیستند ولی درهر صورت عوامل جنسی به صورتهای مختلف در شکل گیری این جرائم (غیرجنسی) موثر است. 
این نظر طرفداران و روانکاوان مکتب فروید است ولی دانشمندان دیگر تاثیر انحرافات جنسی را تا این حددر جرائم دیگر نمی پذیرند. اگر چه تاثیر آن را انکار نمی کنند ولی اعتقاد دارند این تاثیر عوامل جنسی همیشه ثابت نیست و حالت اتفاقی و تصادفی دارد. 
در حالی که این دانشمندان تاثیر اهداف جنسی را در وقوع جرائم دیگر تا حدی انکار می کنند ولی اعتقاد دارند که انگیزه ها و تمایلات جنسی در جرایم بسیار شدید وجود دارند. 
با توجه به نظر این دانشمندان می توان گفت: اگر چه تعدادی از دانشمندان تاثیر عوامل و تمایلات جنسی را در وقوع جرائم غیرجنسی اتفاقی و تصادفی می بینند و این دانشمندان نیز در تحلیل های خود بطور ضمنی تاثیر کلی انگیزه های جنسی را در وقوع جرائم دیگر تائید کرده اند. 
1- نقش انگیزه های جنسی را تصادفی می دانند و به همین خاطر انکار می کنند درصورتی که اکثر جرائم بطور اتفاقی بوقوع می پیوندد. با مطالعه آمار جرایم مشاهده می شود که تعداد کمی از جرایم با نقشه قبلی پی ریزی می شوند. حتی اگر کمتر نباشد بیشتر از جرایمی که تصادفی وناگهانی اتفاق می افتد نیست. 
2- این دانشمندان براین عقیده اند که در جرایم شدید نقش انگیزه های جنسی بسیار زیاد است. واین استناد بر اصل تصادفی بودن تاثیر انگیزه های جنس است که نظر خود آنهاست. 
3- اگر چه نمی توان نقش وضع غیرعادی عصبی را در وقوع جرم نادیده گرفت ولی این مطلب دلیل براین نیست که انگیزه های جنسی نمی توانند اعصاب را مختل کنند و ارتکاب اعمال مجرمانه را تسهیل کنند. 
4- از جمله علتهای وقوع جرایم فقراست. همانطور که فقر به علت نداشتن وسیله برای رفع احتیاجات مادی علت پیدایش جرم است. اهمیت نیازهای جنسی را هم می توان در عرض احتیاجات مادی قرار داد پس محرومیت جنسی نیز بطور حتم باعث ایجاد جرم خواهد شد. 
5- احتیاجات و نیازهای جنسی افراد بشر یکی از مهمترین مشکلات و مسائل اجتماعی را به وجود می آورد که اگر دولتها به آن توجه کافی نکنند به طور قطع جرائم و جنایات دیگری را به صورت غیر مستقیم بوجود می آورند. 
 نتیجه گیری 
واما آخر: اگر چه جرایم جنسی نمی توانند بطور مطلق منشا پیدایش جرایم غیرجنسی باشند ولی بصورتهای مختلف وقوع بسیاری از جرایم غیر جنسی را تحت تاثیر می گیرند بطوریکه در بسیاری از جرایم غیرجنسی می توان انگیزه ها و عوامل جنسی را کشف کرد. همچنین این که تمایلات جنسی می توانند بطور مستقیم باعث پیدایش جرائم جنسی شوند قطعی است. که در طبقه بندی آمار جرایم این نوع جرایم از خطرناک ترین و مضرترین جرایم اجتماعی شناخته شده‌اند. 
با توجه به آمارهای بدست آمده معمولاً همجنس بازان پرونده جنایی سنگین دارند و به جرایم دیگر مثل قتل، و سایر جرمهای خطرناک روی می آورند. 
  
  
  
  
  
منابع و مآخذ: 
اطفال و نوجوانان بزهکار – مؤلف دکتر تاج زمان دانش 
روانشناسی و جرم – دیوید یوت واین 
روانشانی جرایم – هدایت ا... ستوده 
روانشناسی جنایی – مؤلف دکتر پریرخ دادستان 
روانشناسی فرار از خانه – مؤلف مریم حیدری 
بزهکاری اطفال و نوجوانان – مؤلف هوشنگ شامبیانی 
مبانی جرم شناسی – (جلد اول) مهدی کی نیا
جرائم و انحرافات جنسی – مسعود انصاری
http://jalilramazani.blogfa.com/post-5.aspx